خندید مرده ئی...
سید ضیاء الحق سخا
کوهست و کوه و کوه، ولی کوهکن کم است
تیشه به دست هست، ولی تیشه زن کم است
دنیا به لحظه های ضعیــــــــفی رسیده است
عالم پُــر از شُغاد شده ، تهَـمـــتن کم است
از بس که خاک ، آب ِ عَفـــَــن نوش کرده است
چیزی که بوی گل بدهد درچمن ، کم است
از ابن مُــلجم است ویا از ابولولوست –
- بویی ، ولی شمیم اویس ِ قــَرَن کم است
آیینه هم به حال خودش گریه میکند
از بسکه جامه ی که بزیبد به تن ، کم است
تنها عنایـــــتی که همه راضی ایم ازان
عقل است،چون نگفته کسی : سهم من کم است!
***
گفتم که : زنده ها چقدر صف کشیده اند ؟!
خندیدمرده ی که : عزیزم ! کفن کم است
سید ضیاء الحق سخا
کوهست و کوه و کوه، ولی کوهکن کم است
تیشه به دست هست، ولی تیشه زن کم است
دنیا به لحظه های ضعیــــــــفی رسیده است
عالم پُــر از شُغاد شده ، تهَـمـــتن کم است
از بس که خاک ، آب ِ عَفـــَــن نوش کرده است
چیزی که بوی گل بدهد درچمن ، کم است
از ابن مُــلجم است ویا از ابولولوست –
- بویی ، ولی شمیم اویس ِ قــَرَن کم است
آیینه هم به حال خودش گریه میکند
از بسکه جامه ی که بزیبد به تن ، کم است
تنها عنایـــــتی که همه راضی ایم ازان
عقل است،چون نگفته کسی : سهم من کم است!
***
گفتم که : زنده ها چقدر صف کشیده اند ؟!
خندیدمرده ی که : عزیزم ! کفن کم است
کلمات کلیدی: